.....................



مرگ من.....

نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 6:7 AM
نظر بدهید


خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

normal love persianv com %2810%29 تكه متن هاي كوتاه عاشقانه و رمانتيك همراه عكس

 

خدایا!

دستانی را در دستانم قرار بده

که پاهایش با دیگری پیش نرود...



:: موضوعات مرتبط: خدا، ،

نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 5:0 AM
نظر بدهید


دوستت دارم ...

 

دوست دارم


من غم را در سکوت.سکوت را در شب. شب را به خاطره اندیشیدن به

 

 

 تو دوست دارم. من زندگی را در عشق .عشق را در قلب..و قلب را به

 

خاطره اینکه آشیانه توست دوست دارم.من اندوه را در اشک ..اشک را

 

در چشم وچشم را به خاطره دیدن روی تو دوست دارم.من عشق را در

 

 سکوت ..سکوت را در تنهایی ..تنهایی را به خاطره تپیدن قلب..

 

 تپیدن قلب را برای تو دوست دارم...............

 

وقتی خواستم زندگی کنم. راهم را بستند. وقتی خواستم بمیرم.

 

گفتند:بزرگترین گناه نا امیدی است. وقتی براستی سخن گفتم .

 

گفتند: دروغ است . وقتی به ستایش روی آوردم گفتند: خرافات

 

است. وقتی گریستم . گفتند: کودکانه است. وقتی خندیدم گفتند:

 

دیوانه است. حال دگر مانده ام ..... و حال که دیگر! سخن نمیگویم.

 

گویند عاشق است! این است زندگی من .... براستی چه دنیای

 

دیوانه ایست................


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 4:55 AM
نظر بدهید


هر شب...

 


هر شب وقتی تنها میشم حس می کنم پیش منی...

 

 

دوباره گریه ام میگیره انگار تو آغوش منی...

 

 

روم نمیشه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه...

 

 

با اینکه نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه...

 

 

بارون میباره و تو رو دوباره پیشم می بینم...

 

 

اشک تو چشام حلقه میشه دوباره تنها میشینم...

 

 

قول بده وقتی تنها میشم باز هم بیای کنار من...

 

 

شبای جمعه که میاد بیای سر مزار من...

 

 

دوباره از یاد چشات زمزمه ی نبودنم...

 

 

ببین که عاقبت چی شد قصه ی با تو بودنم...

 

 

خاک سر مزار من نشونی از نبودنت...

 

 

دستهای نامردم شهر چرا ازم ربودنت...

 

 

به زیر خاکمو هنوز نرفتی از خیال من...

 

 

غصه نخور سیاه نپوش گریه نکن برای من...

 

 

دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم...

 

 

دوباره لحظه ها سپرد منو به باد رفتنم...

 

 

دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم...

 

رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم...


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 4:53 AM
نظر بدهید


حرف دلم به زهرا....

 

یــادم بــاشـــد ،

امشب بعضی از آرزوهایمــ را دَم ِ در بگذارم

تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او …

.

.
ما بقــی را هم نقــدا” بــا خود بــه گور می بـــرم

.

.
ما بقــی همــان ” آرزوی بــا تــو بودن ” است
نتــرس جانکم !

.

.
حتــی آرزوی ِداشتنت را هم بــه کســی نمی دهم..!


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 1:49 AM
یک نظر


ادم برفی

 

پ.ن: آدم بـَرفـی هــَم کـِه بـاشـے
دلـَت میـخواهد کـَسـے دـَ ر آغـوشـَت بـگیـرد،

.

.
دلـَت مـیخواهد یـک نـَفـَر کـنارَت باشـَد،
تــا گـَرمـَت کــُنـَد ، تـا آرامـَت کـُنـَد.
مــُهـِم نیـسـت آب شـُدـَ טּ... ،نیـسـت شـُدن...

مهم آن آرامش است حتی برای چند لحظه!



:: موضوعات مرتبط: جملات زیبا، ،

نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 1:47 AM
یک نظر


گفت...

 

 

 

 

گفت :دوستت دارم

 

همه دنياروگشتم بهتراز تو پيدانكردم

 

گفتم خوب گشتي؟

 

گفت :آره


گفتم اگر دوستم داشتي نميگشتي


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 1:30 AM
یک نظر


دلتنگی من برای زهرا

من پژمان هستم یکی از مخلوقات ناچیز پروردگارم....

گاه با خود می اندیشم چرا باید از فردوس بربن به اینجا زمین و جایگاه

انسان های بی احساس فرود آیم..!

اگر انسان اشرف مخلوقات است پس شیطان به چه کار آید؟

چراباید چنین قدرتی داشته باشد که به روح انسان تعدی کند اورا بفرید

و روحی را که به متعلق به خالق یکتاست به پستی و رزالت بکشاند..و

از او موجودی بسازد که گاه از شناخت خود عاجز بماند...!

آیا به راستی ما اشرف مخلوقاتیم؟؟؟؟

پس این همه دئانت و پستی که از بشر سر میزنداز کجا نشات میگیرد؟

و چرا به چشم برهم زدنی تمام ارزش های انسانی را به دست

امیال دل می سپاریم؟ و از یاد می بریم که خدایی هست و

عاقبت روزی در پیشگاهش مواخذه می شویم..!

من ساغر بنده ناچیز پروردگارم تصمیم دارم سعی خود را به کار گیرم تا دراین

وانفسای آشوب دستکم روح خود را از پلیدی دور بدارم و به هیچکس نیز اجازه

ندهم تا افکارم را مسموم کند شاید ایت تنها کاریست که از دستم برمی آید..!

آه خدایا خالقا مگر مااز نسل فرهادی نیستیم که هنوز صدای تیشه اش از

بیستون می آید..؟؟

من ساغر میدانم اشتباهات زندگی چون کوهی ست که با ریزش

سنگریزه هایش هشدار سقوط میدهد..من شاهد ریزش

سنگریزه هایش هستم اما میدانم گاه اهمال کرده ام و توجهی

به هشدارش نداشتم و زمانی به خود آمده ام

که زیر آوارش مدفون شده ام...!

حالا من. ساغر بنده حقیر پروردگارم با تمام وجودم حس میکنم حالا میدانم

در تداوم بی چون و چرای زندگی هیچ انسانی بی غم نزیسته است...

ولی هر اندوهی هرچقدرهم سنگین باشد با گذشت زمان تنها خاطره ای

از آن باقی می ماند و اگرچه تلخ و جانگداز فقط گهگاه یادش تداعی میشود..!

پس خدایا خالقا ما را به خود وامگذار که به تو مشتاقیم و محتاج..!


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 1:25 AM
نظر بدهید


به نام خدایی که خالق عشق است

 

به نام خدایی که خالق عشق است

 

خدا قلب را آفرید و برای آن دو تپش قرار داد، تپش تن و تپش روح.

تپش تن، تپش قلب بود و تپش روح،
عشق، و این " دل " که مرکز خواستن
 
است. این تمایل میان زمین و آسمان در نوسان است.

اگر به سوی شکم و شهوت گراید زمینی می شود و به سوی خرد و عقل،

 آسمانی، و علامت آسمانی بودن
عشق قداست است.

کدام عاشق در چشمان معشوق می تواند نگاه کند !؟ کدام ؟
چرا !؟
چون معشوق آسمانیست، سخت است نگاه در نگاه او...

زندگی با
عشق رنج است و بی عشق مرگ
.
 اما رنج
عشق با امید وصال بسیار شیرین و گواراست. عشق را جز با رنج
 
نفروشند.

خدایا! هدف عاشقی رسیدن به معشوق نیست، یاری ام کن دریابم هدف،
 
عاشق پیشگیست نه رسیدن به معشوق.

معشوق بهانه است،
عشق هدف است.   
 
                              



:: موضوعات مرتبط: دلتنگیهای من، عاشقانه، حرفهای نا گفته من، خدا، جملات زیبا، زیباترینها، تنهایی، دلشکسته، زندگی، غمگین، عشق، دوستت دارم، زیباترین نوشته ها، سرنوشت، محبت، مرگ، پدر، مادر، شعرهای عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 1:14 AM
نظر بدهید


ایکاش...

پ.ن: آغوش بعضی هــا …
علم را زیـر سوال می برد !

.

.
آنقدر آرامت می کند …
که هیـچ مُسکنی
جــایش را نمی گیرد…!


نوشته شده توسط پژمان در یک شنبه 21 مهر 1392

و ساعت 1:12 AM
نظر بدهید


مرگ...

 

 

مرگــــــــــــــــ یعنیــــــــــــ اینــــــــــــــ

 

بالاخرهـــــــــــ روزیــــــــــ میآید که بگوییـــــــــــــ کاشــــــــــــ

 

زندهــــــ میـــ شدیـــــــــــــ اما دیگر خیلیــــــــــــ دیر استــــــــــ

 

بابتـــــــــ بدیـــــــــ هاییـــــــــ کهــــــــ بهــــــ منـــــــــ کردیـــــــــ

 

خودتـــــــــ را شرمندهــــــــ نکنـــــــــــــپ

 

تـــــــــــــــــــــــــــــاریـــــــــــــــــــــــــــخ مـــــــــــــــــرگ:بـــــــــــه هـــــــــــــمــــــــــــیــــــــــــن زودی

 

عــــــــــــــلـــــــــــــت مــــــــــــــرگ:بـــــــــــــه دلــــــــــیـــــــــــل ســــــــــــخـــــــــــتــــــــــــی هــــــــــای فــــــــــــراوان

 

 

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: خدا، تنهایی، دلشکسته، زندگی، غمگین، مرگ، ،

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 10:34 PM
نظر بدهید


تنهایی...

چه درد آور است کسی را دوست داشته

باشی و او هرگز تو را باور نکند چه درد آور است

کسی را دوست داشته باشی ولی سر هر چیز کوچک

خارو خفیفت بکند آیا دوست داشتن این است؟

عاشقی این است ؟دلم بد به درد آمده از این زمانه .

از انسانهای این زمانه از خودم و حال تنهایی همدمم شده .

تنهای تنها


نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 10:30 PM
نظر بدهید


درد...

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند


نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 10:27 PM
نظر بدهید


تقدیم به زهرا...

 

|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|

اگر دلتنگی کم آوردی غصه نخور! من به جای هر دویمان دلتنگتم!!!
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آه نگ است
بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است
اگر دلتنگی کم آوردی غصه نخور! من به جای هر دویمان 
دلتنگتم!!

 


نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 10:16 PM
یک نظر


ترس...

بس که می ترسم از جدایی ها

می گریزم از آشنایی ها

دلی از سنگ خاره خواهم ساخت

تا نرنجد ز بی وفایی ها

آرزو را به سینه خواهم کشت

تا نکوشد به خودنمایی ها

عشق اگر نور روشن سحر است

دل نبندم به روشنایی ها

چه فریبنده بود و دیده نواز

سِحر چشمش به دلربایی ها

دیدی ای دل ز پا درافتادی

 


نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 8:3 AM
نظر بدهید


سرگذشت...

 

دلم عصیان می خواهد...

.

.
می خواهم حوا شوم
و این بار...
"آدم" را از "جهنم" برانم...

.

.
در قحطی عشق و وفا
همخوابه ی شیطان شدم!

.

.
پا به ماهم...!
 آبستن ِ تمام  ِ گناهانی که آدمیت را خط می زنند..!


نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 8:1 AM
نظر بدهید


خیانت...

من آمده ام که با تو راهی بشوم

آنی که تو از دلم بخواهی بشوم

دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!

می خواهم از این به بعد ماهی بشوم

 


نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:42 AM
نظر بدهید


تقدیم...

تقدیم به او که پیشم نبود                           ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد

دلم برای کسی تنگ است که آفتاب             صداقت را به مهمانی گلهای باغ می آورد

گیسوان بلندش را به باد می دهد                 دست های سپیدش را به آب می بخشد

شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند



:: موضوعات مرتبط: دلتنگیهای من، عاشقانه، حرفهای نا گفته من، جملات زیبا، زیباترینها، تنهایی، دلشکسته، زندگی، غمگین، آرامش، عشق، دوستت دارم، زیباترین نوشته ها، سرنوشت، محبت، شعرهای عاشقانه، دوبیتیهای عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:37 AM
نظر بدهید


ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود

ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود

در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود

من عاشق و او زعشق من بی خـبر است

ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، شعرهای عاشقانه، دوبیتیهای عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:35 AM
نظر بدهید


دوبیتی ...


چون عود نبود چوب بید آوردم

روی سیه و موی سپید اوردم

خود فرمودی که نا امیدی کفر است

فرمان تو بردم و امید آوردم



:: موضوعات مرتبط: دلتنگیهای من، عاشقانه، حرفهای نا گفته من، خدا، جملات زیبا، شعرهای عاشقانه، دوبیتیهای عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:34 AM
نظر بدهید


کم نامه ...

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:32 AM
نظر بدهید


در وطن مثل غریبانم،

 

در وطن مثل غریبانم،نمی دانم چرا

 

 

روز و شب سر در گریبانم، نمی دانم چرا

 

 

هر که از روی دل جانم فدایش می کنم

 

مثل عقرب می زند نیشم، نمی دانم چرا



:: موضوعات مرتبط: دلتنگیهای من، عاشقانه، حرفهای نا گفته من، خدا، جملات زیبا، زیباترینها، تنهایی، دلشکسته، زندگی، غمگین، آرامش، عشق، دوستت دارم، زیباترین نوشته ها، سرنوشت، محبت، شعرهای عاشقانه، دوبیتیهای عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:28 AM
نظر بدهید


ای جمله

 

ای جمله بی کسان عالم را کس

 

 

یک جو کرمت تمام عالم را بس

 

 

من بی کسم و تو بی کسان را یاری

 

 

یارب تو به فریاد من بی کس رس

 


 

در بستر بی رحمی و خون زاده شدم

 

 

از اول عمر با جنون زاده شدم

 

 

خاکستریم .دست خودم نیست عزیز

 

 

ققنوسم از آتش درون زاده شدم

 

 



:: موضوعات مرتبط: دلتنگیهای من، عاشقانه، حرفهای نا گفته من، شعرهای عاشقانه، دوبیتیهای عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:24 AM
نظر بدهید


باران...

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:22 AM
نظر بدهید


من کی ام؟


من کی ام؟ صیاد ناشی ، پس شکارم می گریزد

 

 

 

 

 آخر آن آهوی زیبا از حصارم می گریزد

 

 

می شود تنهایی من در جهان افسانه زیرا

 

 

هر کسی را دوست دارم ، از کنارم می گریزد

 

 



:: موضوعات مرتبط: دلتنگیهای من، عاشقانه، عشق، دوستت دارم، زیباترین نوشته ها، شعرهای عاشقانه، دوبیتیهای عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:21 AM
نظر بدهید


رفتی...

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:17 AM
نظر بدهید


باخنده...

با خنده کاشتی به دلِ خلق ، «کاش ها»

با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها

هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش

آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها

گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!

معشوقه بودن است و بریز و بپاش ها

ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟

دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟!

از بس به ماهِ چشمِ تو پر میکشم ٬ شبی

آخر پلنگ می شوم از این تلاش ها!



:: موضوعات مرتبط: دلتنگیهای من، عاشقانه، حرفهای نا گفته من، جملات زیبا، زیباترینها، تنهایی، دلشکسته، زندگی، غمگین، آرامش، عشق، دوستت دارم، زیباترین نوشته ها، سرنوشت، محبت، شعرهای عاشقانه، دوبیتیهای عاشقانه، ،

نوشته شده توسط پژمان در شنبه 20 مهر 1392

و ساعت 7:17 AM
نظر بدهید


عروسی...

 

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. 
 
میگن عروس رفته تو اتاق
 
لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته،
 
 در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه
 
میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه.مامان بابای
 
دختره پشت در داد میزنند: مریم ،
 
دخترم ، در را باز کن.مریم جان سالمی ؟؟؟
 
 آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده
 
در رو می شکنه میرند تو.مریم ناز مامان بابا
 
مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.
 
لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ،
 
ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه
 
نگاه می کنند. کنار
 
دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده.
 
بابای مریم میره جلو
 
هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ
 
 را بر میداره، بازش
 
می کنه و می خونه :
 
 
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو.
 
آخه اینجا آخر خط
 
زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه
 
 همیشه آرزوت همین
 
بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو
 
حرفام ایستادم. می بینی
 
علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
 

 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم
 
 حرفای تو را می
 
شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم
 
 یا تو یا مرگ، تو
 
هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی
 
تو کجایی؟! داماد
 
قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری
 
 داره لباس
 
عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت
 
 تا آخرش رو
 
حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.
 
 حالا که
 
چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ،
 
همه زندگیم مثل یه
 
سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد،
 
 یادته؟! روزی
 
که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟!
 
نقشه های آیندمون، یادته؟!
 
علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه
 
 زندگیشون بودیم پا روی
 
قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه
 
پرتت کرد بیرون که اگه دوستش
 
داری تنها برو سراغش.
 
 
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری
 
 اسمشو بیاری. یادته اون
 
روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه
 
می کنی چشمات قشنگتر
 
می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام
 
به اندازه کافی قشنگ
 
شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر
 
 غریب که چشمات تو
 
چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه
 
تو چشمام. روزی که
 
بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم
 
که دستاش خالی
 
بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من
 
تو نگاه تو بود نه تو
 
دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم
 
یا تو یا مرگ. پامو از این
 
اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم
 
 ببینم بجای دستای
 
گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین
 
جا تمومش می کنم.
 
واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی
 
 می دیدی رنگ قرمز
 
خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای
 
نوشتن ندارم. دلم ب
 
رات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح
 
چشمات پیشه رومه.
 
دستمو بگیر. منم باهات میام ….
 
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر
 
 جنازه ی دختر قشنگش
 
ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت
 
 بهت زده و داغدار پشت
 
سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در
 
 یه قامت آشنا می بینه.
 
آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه،
 
صورتش با اشک یکی
 
شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی
 
حرفها توش بود. هر دو
 
سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود.
 
پدر علی هم اومده
 
بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه
 
 پسرش به قولش عمل
 
کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و
 
 کتاب عشق علی و مریم
 
بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده
 
 و اشکای سرد دو مادر
 
و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده
 
 گذر زمانه و آینده و باز
 
هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

 



:: موضوعات مرتبط: دلتنگیهای من، عاشقانه، حرفهای نا گفته من، خدا، جملات زیبا، زیباترینها، تنهایی، دلشکسته، زندگی، غمگین، آرامش، عشق، دوستت دارم، زیباترین نوشته ها، سرنوشت، محبت، مرگ، ،

نوشته شده توسط پژمان در جمعه 19 مهر 1392

و ساعت 10:26 AM
نظر بدهید


ماییم و نوای بی نوایی

نوشته شده توسط پژمان در جمعه 19 مهر 1392

و ساعت 10:20 AM
نظر بدهید


حسرت...

بگین بباره بارون ، دلم هواشو کرده

بگین تموم شدم من ، بگین که برنگرده

بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم

برهنه زیر بارون ، خرابُ درب و داغون

از آدما  فراری ، از عاشقا گریزون

بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم

آرام باش عزیز من

آرام باش

دوباره سر از آب بیرون می آوریم

و تلألو آفتاب را می بینیم

زیر بوته ای از برف

که این دفعه

درست از جایی که تو دوست داری، طالع می شود

چیزی به فرو رفتنم نمانده ، چیزی به تمام شدنم نمانده ،

 در سایه سنگینی که بر روی زندگی ام افتاده ، وزش نابودی را می بینم



:: موضوعات مرتبط: دلتنگیهای من، ،

نوشته شده توسط پژمان در جمعه 19 مهر 1392

و ساعت 10:19 AM
نظر بدهید



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by pezhmankiyani ::.
.:: Design By :
wWw.Theme-Designer.Com ::.




اگه آسمون زمین شه اگه دریا یه کویر شه اگه دنیا زیرو رو شه اگه چشمات بی غرور شه اگه خورشید بی غروب شه بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه کوه بیاد رو دوشم اگه جام زهر بنوشم اگه ماه دیگه نباشه روزا آسمون سیاه شه اگه جنگل بشه صحرا اگه امروز نشه فردا بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه خوابتو نبینم دیگه گل برات نچینم اگه حتی یه جوونه توی گلدونا نمونه بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه باز مثه همیشه بگی( من با تو ؟؟!!! )نمیشه بگی که منو نمیخوای دیگه پیش من نمیای بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه باشم و نباشم هر جای دنیا که باشم حتی از چشمات جداشم بازم عاشقت میمونم عشقو تو نگات میخونم اگه شعرامو نخونی اگه باز پیشم نمونی راز عشقم رو ندونی بازم عاشقت میمونم عشق و تو نگات میخونم
pezhman7763@gmail.com




دلتنگیهای من
عاشقانه
حرفهای نا گفته من
خدا
جملات زیبا
زیباترینها
تنهایی
دلشکسته
زندگی
غمگین
آرامش
عشق
دوستت دارم
زیباترین نوشته ها
سرنوشت
محبت
مرگ
پدر
مادر
شعرهای عاشقانه
شعرهای حافظ
دوبیتیهای عاشقانه




پژمان
زهرا



















»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 44
بازدید هفته : 131
بازدید ماه : 615
بازدید کل : 25002
تعداد مطالب : 842
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تماس با ما

. . . . . . . . Online User . ZAHRA@PEZHMAN

کد حرکت متن دنبال موس