
ساعت مچی ام رو بر می دارم
دو سه شاخه گل رز می گیرم
همیشه روز قرارم با تو
لحظه ای هزار دفعه می میرم
من سلیقه ی تو رو می دونم
پیرهنی که دوست داری پوشیدم
ساعت و پیرهن و گل چیزی نیست
جونمم پای نگاهت میدم
بعضی وقتها اونقدر هول میشم
که به رفتار خودم می خندم
جلو آینه، دست و پام می لرزه
دکمه هام رو جا به جا می بندم
هنوزم روز قرارم با تو
حس اولین قرار رو دارم
وقتی روبروی من میشینی
من نمیشه از تو چشم بردارم
.
امروز روز قرارمان است.
میام همونجایی که بار اول ومدم و دیدمت
و اون پارکی که باهم نشستیم و حرف زدیم
حتی از همون مسیر ی که میرفتیم و همون مسیری که برمیگشتیم میروم
همان قراری که امروز از آن سال ها می گذرد
و تو دیگر هرگز سر آن قرار نخواهی آمد.
ولی من، هنوز هم سر قرارم مانده ام و خواهم ماند.
نظرات شما عزیزان: